جدول جو
جدول جو

معنی پیاز پشته - جستجوی لغت در جدول جو

پیاز پشته
روستایی از منطقه ی گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیاز دشتی
تصویر پیاز دشتی
گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ و گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، پیاز موش، عنصل، اشقیل، اسقیل
فرهنگ فارسی عمید
(زِ دَ)
پیاز موش. عنصل. عنصل. عنصلاء. عنصلاء. (منتهی الارب). پیاز صحرائی. بصل الفار. اسقال. (منتهی الارب). اسقیل. (منتهی الارب). دوائیست که آن را بعربی بصل الفار گویند. اگر موش بخورد بمیرد و از خواص او آن است که اگر گرگ پای بر برگ او بگذارد همینکه بردارد لنگ شده باشد و اگر ساعتی توقف کند البته بیفتد و بمیرد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(یامْ پُ تَ)
جزیره ای که فاصل میان غازیان و بندرانزلی است و با پلی به غازیان متصل است. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ذیل بندر پهلوی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 15هزارگزی باختر رودسر، با 300 تن سکنه. آب آن از نهر پل رود و راه آن ماشین رو است. ماشین برنج کوبی دارد و مزرعۀ مازندران بیجار در آمار جزء این ده بشمار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
پیاز سرخ شده، نوعی خورشت که با پیاز درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی